سایه از منظر یونگ
کهن الگو( Archetype )مهمترین اصطلاح مکتب روانکاوی یونگ است و شامل تصاویر کهن و افکار غریزی است که در ناخودآگاه جمعی مشترک انسانها وجود دارد. این صُور ازلی به شیوهای نمادین در رؤیا و اسطوره خود را آشکار میکنند (قشقایی، 1390). یونگ در تبیین مفهوم کهن الگو توضیح میدهد که او نیز مانند فروید به ساحت هشیار، ناهشیار و نیمه هشیار باور دارد،اما به اعتقاد وی بخشی از محتویات ناهشیار از منبع کاملاً ناشناخته ای منشأ میگیرند که نمی توان آنها را به تجارب شخصی و توارث نژادی مربوط دانست.سایه-نقاب
او این تصاویر را که متعلق به نوع بشرهستند و خصوصیت قومی و جمعی دارند کهن الگو مینامد (یونگ، 1392). در این ساحت از آگاهی، انسانها کاملاً شبیه انسانی از نژادهای دیگر رفتار میکنند او معتقد است تجارب عرفانی درواقع تجربه همین کهن الگوهاست و شاید به همین دلیل است که نوع تجارب عرفانی در فرهنگ ها، ادیان و حتی زمان های گوناگون دارای مشابهت های شگفت انگیز است.
برخی نمونه های کهن الگویی که یونگ ارائه داده است عبارتاند از مادر، تولد،مرگ، تولد دوباره، آنیما، آنیموس، قهرمان، کودک و سایه.یونگ سایه را قویترین کهن الگو معرفی کرد و بر این باور بود که سایه، قسمت منفی وحیوانی، غریزی، زشت، نفرت انگیز و ناپسند آدمی است. چیزی است که همه انسانها مایلند آن را از دیگران مخفی کنند(وایس، 1382).
مفهوم سایه در عرفان اسلامی
در منظر یونگ، سایه آن بخش از روانِ ماست که تمایل به ظهور آن نداریم و همواره آن را در حاشیه میدان ذهن وا پس میزنیم امّا عملاً نیم نگاهی به آن نیز داریم و نمیتوانیم از وجود آن آن چیزی است که مینمایانیم امّا آن نیستیم ولی سایه آن قسمت از وجود روان ماست که مخفی اش کرده ایم امّا واقعاً همان هستیم. از منظر دینی وجود آدمی متشکل است از دو بعد؛ یکی غریزی و دیگری فطری. روح راکِب و جسم مرکب است و قوای بیشماری در اختیار اوست، که همه مطیع و فرمانبردار او اند، به جز قوای ۴ گانه یا اصلی؛1- قوای وهمیه یا همان فکر وخیالات 2- قوای شهویه(مربوط به شهوت و لذت)3- قوای غضبیه(خشم و غضب) و در اخر 4- قوه عقلیه که از قوای فطری و نه غریزی است.اگر عقل بر سایر قوا نتواند کنترل کند،یکپارچگی روان و نفس انسان بهم میریزد.در مورد سایه می توان گفت سایه همان قوای غریزی و طبیعی نفس شامل غضب و شهوت و وهم و خیال هست که چون کنترل نشده اند به مرور سرکوب و به سایه ها تبدیل می شوند. ملا احمد نراقی (1190-1205 ه ش) در کتاب تفیس معراج السعاده بطور جالبی به سایه ها و نقاب ها اشاره کرده است:
«در مقابل هر صفت فضیلتی انسانی اوصاف رذیله غیر متناهی خواهند بود … هر صفت نیکی به منزله وسط دایره است پس تجاوز از آن از هر طرف افتادن در اخلاق رذیله می باشد(یعنی سرکوب نابجا هم رذیله هست)…. عفیف نیستند کسانی که ترک بعضی لذات دنیوی می کنند تا به لذات بالاتر برسند . و یا کسانی که از راه اضطرار و الجا یابه سبب بی آلتی و بی قوتی یا تنفر و تشویش حدوث بعضی از مرضها و ناخوشی هایا از بیم اطلاع مردمان و خوف ملامت ایشان ترک لذت می کنند یا پیروی بعضی لذات می کنند که نباید یا پیروی بعضی لذات نمی کنند که باید.(در این قسمت عارف مجتهد ملا احمد نراقی دقیقا به سایه ها و نقاب ها اشاره کرده…اونی که واقعا هستی رو بردی تو سایه و چیزی رو داری نشون میدی که واقعا نیستی!)
سایه در منظر انسان خداشناس، به ویژه از منظر عرفانی، نماد ناپایداری، بی هویتی و وابستگی است. عرفا کوشیده اند با استفاده از تمثیل سایه، نحوه ارتباط بین خلق و حق را تبیین کنند و تصویری ذهنی از چگونگی نسبت این عالم با خداوند را در ذهن مخاطب ایجاد کنند.در ادامه ملا احمد می نویسد:
«همواره برای رسیدن به اعتدال باید تلاش و مجاهده نمود وتحمل سختی کرد(هماهنگی خوداگاه و سایه) و مسکین فرزند آدم که باید این درهای گشاده راسد کند و یک در پنهان بسته را بگشاید …..»
در منظر عرفان اسلامی غرایز حیوانی انسان مثل خشم یا شهوت و غیره به تنهایی مضموم شناخته نشده بلکه اینها را لازمه بقای انسان در عالم ماده می داند( مثلا اگر غضب و خشم نداشته باشی در مواجهه با مهاجمان قادر به محافظت خود نخواهی بود و از بین می روی) ولی کمال انسان را در کنترل صحیح آن می داند و زمانی که بین قوای حیوانی (غریزه ها) و عقل، اعتدال برقرار شد انسان میتواند به وحدت حقیقی و توحید دست بیابد.
نقاب ها
نقاب از منظر یونگ
در ادامه مبحث سایه ها به نقاب ها می پردازیم و آن را از منظر یونگ و از منظر عرفای دینی بررسی می کنیم.نقاب واسطه میان من است با جهان بیرون به بیان استعاری باید گفت که من سکهای است که تصویر یک طرف آن مادینه روان است و تصویر طرف دیگر آن نقاب. نقاب صورتک بازیگری است که به چهره میزنیم تا روی دیگر منش خویش را به جهان نشان دهیم نقاب وسیله نمایش شخصیت اجتماعی ما است شخصیتی که گاه با خود حقیقی ما به کلی تفاوت دارد یونگ در بحث درباره این نقاب اجتماعی توضیح میدهد که فرد برای نیل به بلوغ روانی باید نقابی خود برقرار کند نیز گفته است که نقابی که بیش از حد تصنعی یا خشک یا انعطاف ناپذیر است موجب بروز نشانههایی از اختلال روان رنجوری همچون زودرنجی و اندوه میشود (گرین 1380).
نقاب در عرفان اسلامی
در عرفان اسلامی بحث تهذیب نفس جای نقاب را می گیرد و بلوغ روانی یا کمال انسان را در این می بیند که بین قوای نفسانی، توسط عقل اعتدال ایجاد شود و انسان از افراط و تفریط پرهیز کند. زیرا هر افراط و تفریطی به منزله رذیله اخلاقی بوده پس سرکوب افراطی غرایز و یا افراط در بکار گیری بیش از حد آنها هر دو مضموم است. پرهیز از غذای سالم و یا شکم پرستی هر دو خطاست.پس از منظر دینی تاکید بر این است قوای غریزی تهذیب شوند و درست بکار گرفته شوند نه اینکه سرکوب و به عقب رانده شوند.بنابراین اگر منظور از نقاب همان خود کنترل شده و معتدل برای ادامه بقای سالم انسان در جامعه بشری باشد ،مضموم نخواهد بود ولی اگر به معنی ریا و یا بیش از حد خشک و بی منطق باشد ناپسند است.
شاید بتوان به صراحت گفت که سعدی از معدود افرادی است که به خوبی توانسته است باحفظ نقابهای متعدد خود واقعی خویش را نیز حفظ نموده و بین نقاب و خود واقعی خود هماهنگی کاملی را به وجود آورده است. مثلا یکی از نقابهای مهم سعدی نقاب عارف است او در شعرهای خود از سنت صوفیانه بهره برده است به عنوان مثال در گلستان با نقل حکایتهای متعدد از صوفیان اختصاص دادن بابی به اخلاق درویشان و نقد صوفی نمایان نشان میدهد که به این جریان به مثابه یکی از مسائل مهم جامعه عصر خویش مینگریسته است (عقدایی 1387) اما به گفته استاد زرین کوب( 1363) شیخ هیچ وقت در سلک تصوف در نیامد و فقط گاهی اخلاق و روش بزرگانی همچون شهاب الدین سهروردی را میستوده است، در واقع سعدی عرفان را چنان یک نقاب به کار میبرده است.
همچنین سعدی نقابهای دیگری را نیز برگزیده همچون نقاب مصلحی اجتماع با نام مدینه فاضله و مدینه فاضله خویش را در اشعار خویش به دقت ترسیم میکند تا معایب اجتماعی عریانتر در معرض دید قرار گیرند. مدینه فاضله شکل خیالی است از خاطره ازلی انسان که از بهشت سرچشمه میگیرد و وجود روحی کهن الگویی است که در ناخودآگاه جمعی ریشه دارد خاستگاه ازلی خاستگاهی است که انسان از آن رانده شده و رویای بازگشت بدان در قالب یک کهن الگوی جمعی در گنجینه ناخودآگاه ذخیره شده است انسان را قادر میسازد که به یاری تخیل فعال و خلاقیت انتقادی آرمانی فرامادی را بعدی محسوس و عینی بخشد.
از نظر سعدی امکان وجود مادی این مدینه فاضل محال نیست و میتوان با تقلید از آن به نظام مطلوبی از واقعیت دست یافت در آرمانشهر سعدی اعتقاد و معرفت به خدا عدالت گرایش به تعادل در رفتار گرایش به احسان و فضیلت مدارا با خلق و غیر موج میزند. با این حال باید گفت نقابها یا پرسونههای سعدی انعطاف پذیر هستند و به گونهای نیستند که روح سعدی را در خود به بند کشند، از این روز سعدی هر از گاهی با نقاب دیگرگون ظاهر میشود.
سعدی با نقابهای منعطف خویش به بلوغ و بالندگی روانیاش یاری میرساند و کمک میکند که اجزای گوناگون نظام روانیاش به شکلی هماهنگ پیش روند. در واقع نقطه قوت سعدی در آن است که با هیچ یک از نقابهای خویش که واسطه او و دنیا اجتماعی اوست همزیستی نمیکند و به همین دلیل از عواطف واقعی و درونی خود غافل نمیماند. او از نقشهایی که در جامعه ایفا میکند کاملاً آگاه است از این رو به فردی از خود بیگانه تبدیل نمیشود و اختیار و استقلال درون خویش را در دست دارد.
در یک کلام میتوان گفت سعدی برای ایفای نقش اجتماعی خود از آرکتایپ نقاب یا پرسونا سود میبرد تا تنها تجربه رضایت بخش برای نقش اجتماعیش داشته باشد سعدی در واقع به این باور نمیرسد پرسونا ماهیت واقعیاش را نشان میدهد بلکه با هوشمندی مانع از آن میشود که به جای بازی نقش عارف یا مصلح اجتماعی تبدیل به آن نقش شود زیرا که نیک میداند در این صورت جنبههای دیگر شخصیتش رشد نخواهد کرد.
در مجموعه آثار سعدی چند رساله به نامهای خبیثات مضحکات مجالس دیده میشود که به اصطلاح هزل گفته میشود ازلیات سعدی اگرچه بازتاب ملاقات سعدی بکاهن الگوی سایه است و بعدی غیر اخلاقی دارد اما جامعه ستیز و شیطانی نیست از آنجایی که منع کامل سایه احتمال شورش سایه را بالا میبرد از این رو سعدی با پذیرش این بعد سایه و پرداختن به هزل و شوخی به نوعی سایه را مهار میکند.
در آن دسته از غزلیات سعدی که در آنها نظربازی بسته برجستگی دارد آشکارا ستیز من سعدی با سایه قابل دریافت است نظربازی در عرف و شرح غیر اخلاقی است اما با این حال میل شدید سایه به این امر من سعدی را در کشاکشی تمام نشدنی نگه میدارد اما در هر حال سعدی در این جایگاه نیز در مقابل سایه قرار نمیگیرد بلکه با نیروی ویرانگر سایه کنار میآید و آن را با ماسک و نقاب واپس نمیزند بلکه با صداقت آشکار میکند و خودآگاه خویش را با عوامل ناخودآگاهش همساز میگرداند خودآگاهش ناگزیر خردهگیریها و خواستههای ناخودآگاه را میپذیرد از این رو حزلیاتی از او به جا میماند که نمایانگر خواستهها و تمایلات شدید و هیجانی سایه است و نوعی شعر عاشقانه یا حتی رکیک یا پورنو به حساب میآیند غزل زیر را ببینید:
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس
فرق سایه در عرفان اسلامی و نظریه یونگ
در تلقی عرفانی، سایه را اعتبار و بقایی نیست جز به وجود صاحب سایه که حق تعالی است، اما در منظر یونگ، سایه مستقل از من حضور و وجود دارد و اتفاقاً باید به رسمیت شناخته شود تا فرایند فردیت کامل شود. سایه یونگ، وجودی مستقل از خودآگاه دارد و مخزن شرور و تاریکی های وجود آدمی است، حال آنکه سایه از نظر عرفای اسلامی استقلال ذاتی ندارد، بلکه کارکردی دوگانه نیز دارد؛ بدین معنا که عالم به مثابه سایه حق، ازسویی مرئا و تجلیگاه اسمای حق تعالی است و ازسویی سبب پوشیدگی و اختفای حق.به نظر میرسد مسیحیت در مبانی اعتقادی خود از نوعی شیطان زدگی و سیطره نیروی شر و تاریکی در بخشی از عالم برخوردار است. نیروی تاریک طبیعت در مسیحیت در نقطه ای درست مقابل نیروی الوهیت و روشنایی قرار گرفته است.
منابع:
کتاب نظریه یونگ به زبان ساده-معراج السعاده ملا احمد نراقی-مقاله پژوهشی تفرد در آثار سعدی در پیوند با سایه، نقاب و آنیما-دکتر مهری تلخابی ، دکتر تورج عقدایی